تنهایی...!

بدون مقدمه :


الدان باعث شد که من تصمیم بگیرم که نظراتمو اینجا در باب تنهایی بگم!


خب تنهایی با احساس تنهایی فرق داره.  

تنهایی:  یا همون تنهایی فیزیکی است! یعنی مثلا الان توی خونه تنها هستی! یا اینه که چون کسی رو نداری تنهایی. که دومی دو حالت داره : یعنی فرض اینه که تو کسی رو نداری.

حالا یا "احساس" تنهایی می کنی یا نه.


من معتقدم ما آدما تنهاییم. یه نوع تنهایی بد، رقت انگیز و هر گونه صفت غمگینی که میتونید در اینجا به کار ببرید.  تنها هستیم ، ولی  حس کردن این بد بودن و غمگین بودنش دست خودمونه. 


من احساس می کنم در این دنیا با تمام شلوغیش و با وجود داشتن پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست صمیمی و دوست غیر صمیمی و دوس پسر و دوس دختر و همسر و بچه و .... با تمام این نسبت های فامیلی و غیر فامیلی، ته ته ش آدم تنهاست.  آخر آخرش میرسی به همون لحظه خلوت خودت با خود خودت. 



خب یک لایه دیگه از نظر من (الان خودمو توی محیط فتوشاپ تجسم می کنم!) ... یک لایه دیگه از نظر من اینجا شروع میشه که میزان احساس تنهایی رقت انگیز آدم ارتباط تنگاتنگی به رابطه ش با خدا داره. و هر چی این رابطه عمیق تر باشه میزان تنهایی کمتره.

یه جورایی هم معتقدم که با این تنهایی میشه به خدا رسید.

و با این رسیدن به خداست که این تنهایی دیگه اونقدر غمگین و تلخ نیست. 

ولی برای من توی این دنیا این تنهایی هیچ وقت از بین نمیره. و این تلخیش هم هیچوقت کاملاً محو نمیشه. یعنی فعلا اینجوریه شاید بعدا اینقدر بنده توپی واسه خدا شدم که ...


و در آخر هم، من عجیب به این شعر سهراب سپهری اعتقاد دارم : 

(شاید گفتم اینو رو قبرم نوشتن!)


آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت باقیست



دینگ!   توجه توجه :  

لطفا در قسمت نظرات،  همه کامنت ها و پاسخ ها رو بخونید! 

چون میدونم این کار رو نمی کنید!  

پس حداقل : کامنت اول (دکتر خودم)  و پاسخ من به این کامنت رو بخونید !!!  

با تشکر !

روابط عمومی وبلاگ comix !

نظرات 43 + ارسال نظر
دکتر خودم یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 10:43 http://porpot.blogsky.com

تنهایی لازمه‌ی عصر ماست!
گوشی من، لپ‌تاپ من، وبلاگ من، کتاب من، خونه من، ... من.
آدم هر چی داره به تکامل بیشتر و پیشرفت بیشتر دست پیدا میکنه، تنهاتر میشه،
این حس مشترک بین همه‌ی (و یا اکثر) آدم‌هاست.
بعد دکتر شریعتی میگه «اگر تنهاترین تنها شوم، باز هم خدا هست»، ولی این خودش باز بی رحمیه،
خدا رو برای ارضا کردن تنهایی خودت بهونه کردن،
یه جور پاک کردن صورت مساله‌س.
میشه یه دید دیگه داشت که هر چیز رو برای خدا خواستن،
وقتی اینطور نگاه کنی، هر چی که می‌بینی نشونی از خدا داره تو خودش که «برگ درختان سبز، در نظر ...». اونوقت هر چی نگاه میکنی تنها نیستی،
تنها هستی ولی تنها نیستی،
همه هستند ولی کسی نیست،
اونوقته که تنهایی خودت رو در نبودن خدا معنا میکنی،
شاید آرمان‌گرایانه،
ولی وقتی خدا هست،
تنهایی نیست،
میدونم که باور ندارم،
ولی همینطوره.

پ.ن ۱: ضمیر ت در این متن تو نیستی، هر کی میتونه باشه.
پ.ن ۲: یادم رفت!

سلام! "وقتی خدا نیست تنهایی نیست" آره دکتر ، این ایده آل من هم هست. یعنی دوس دارم اینو بگم ولی حرف من فعلا اینه:
خدا هست ، تنهایی هم هست...
ولی همین که میگم خدا هست یعنی میشه اون تنهایی رو بی خیال شد و اصلا هم غصه ش رو نخورد. ولی نمیتونم بگم که اون تنهاییه"نیست".

آخیش ! فکر کنم تمام حرفم این بود ! این پاسخ خودم رو دوست داشتم!!!

دخترشرقی یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 11:08

سلام خانمو نظریه پرداز.
واستا برم بخونم و بیام.

چشم! الان وامیستم!

دخترشرقی یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 11:09

دکتر خودم چقدر نظر داده!!!!!!!!
خسته نشدی؟

دکتر با شماست ...!

دختر شرقی یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 11:18

بازم سلام
خوبی عزیز؟
خوندمش. نظرت جالب بود. ولی منم اعتقاد دارم تنهایی = خلوت باید باشه واسه هرکسی و با تنهایی و بی ارتباط بودن از طریق دل فرق میکنه.
آدم یه وقتایی تنهاست . ارتباط عاطفی با خدا هم نمیتونه آرومش کنه چون فقط از خدا کمک میخواد که این تنهایی کم شه
ارتباط با خدا یه چیز دیگه ست و واسه هرکسی لازمه واسه فرار از دلتنگیهاش با خدا حرف بزنه.
خلاصه هر جور تنهایی واسه ماها لازمه تا به خودمو فکر کنیم. کاش تنهای جمع نباشیم. کاش تنهای خونواده نباشیم طوری نباشه که کسی درکمون نکنه.
کاش به غیر خدا بنده یه بنده ش هم بتونه درکمون کنه و از تنهایی دنیوی خلاص شیم.
اینا خطاب بیشتر به خودم بود.
نمیخوام عقایدمو تحمیل کنم خانومی.
دوستت دارم

سلام :)
آره منم با اون تنهایی = خلوت موافقم... اصلا اون اگه نباشه که من می میرم!

من هم بسیار دوستت دارم

نونوچه یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 11:54 http://nonoche.blogsky.com

تنهایی فقط شایسته خداست

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چی گفتم کامیکس جونم

دست... دست!!!

آهان الان از اون موقع هاست که آدم از چیزی که خودش گفته کیف می کنه؟!
درکت می کنم!!
آفرین آفرین!!

نونوچه یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 11:55 http://nonoche.blogsky.com

میسی...
میسی...
میسی...

اگه گفتی واسه چی میسی؟!

ممممممممممممممممممممم واسه اینکه میای پیشم

تو هم بگو میسی!!!

چش زدی دیگه ببین نتونستم بیام این چند روز !!

بله بله ! از تشریف فرمایی شما تشکر می کنیم!

پ.نون یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 14:14 http://babune.blogsky.com

خیلی به خود آدم ربط داره. یکی هست که در جماعت هم تنهاست. لبش حرف می‌زنه چشمش نگاه می‌کنه اما جای دیگه‌ست. یکی هم هست که تو تنهاییش هم با خاطره همراهیهاش زنده‌ست.

اما به هر حال یه لایه‌ی تنهایی و حریم و خط قرمز شخصیت وجود داره که برای بعضیها این لایه مثل یه کاغذ نازکه و برای بعضیها کل لیوان وجودشون رو پر کرده.

چه بچه حرف گوش کنی هستی تو!
-----
من از اوناشم که توی جماعت هم تنهاست ، حرف می زنم و میگم و می خندم ولی ...

نصف لیوان نمیشه؟ من نه کاغذم نه کل لیوان یه چیزی ما بین این دوتا!

رها پویا یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 15:04 http://gahemehrbani.blogsky.com/

تنهایی به وقت خودش به نظر من اصلا هم چیز بدی نیست. این حس تنهایی که اغلب همراه خیلی ها ( از جمله خودم) هست. میدونی چیه بهتره آدم تنها باشه تا هر کسی کنارش باشه. تنهایی به همون معنای اول خودت رو میگم. حس تنهایی وقتیه که تو بین یکسری از آدمها غریبی هرچند خیلی بهشون نزدیکی. حس میکنی درکت نمیکنند. حس میکنی فکرت در ارستای فکرشون نیست. اینه که هرچقدر هم آدم دور و برت باشند باز هم تنهایی. گاهی هم دلت یکی رو میخواد که کنارت باشه اما به هر دلیل حالا از بعد مسافت بگیر تا مسائل و مشکلات خونوادگی نیست ، اونوقت هم باز خیلی احساس تنهایی میکنی. حس غریبیه این حس تنهایی

"حس تنهایی وقتیه که تو بین یکسری از آدمها غریبی هرچند خیلی بهشون نزدیکی. حس میکنی درکت نمیکنند. حس میکنی فکرت در ارستای فکرشون نیست. اینه که هرچقدر هم آدم دور و برت باشند باز هم تنهایی."

دقیقا من دقیقا با این موافقم !

در مورد جمله اولت هم اون تنهایی همون خلوتی که دختر شرقی گفت رو هم لازمه زندگی می دونم...

مجید یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 15:58 http://majidnazari65.blogsky.com/

بعضی حرفها و افکار هست که نمیشه به کسی گفت حتی اون موقع نزدیکترین کس به آدم هم شاید درکش نکنه و نفهمه چی میگه یا چی تو فکرشه.
اینجاس که آدم احساس تنهایی می کنه و توی تنهاییش یا به خدا فکر می کنه یا به خاطرات داشته و نداشته اش.


چقدر خوبه هر کس بخشی از اون چیزایی که دوست دارمو میگه، چیزایی که آدم شاید در لایه های وجودش داره ولی پنهان بوده حالا وقتی یکی میگه فقط میتونه بگهر: دقیقا دقیقا و کیف کنه!

شهرزاد یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 17:00

اینقدر این قضیه درگیرم کرده این روزا که دیگه حوصله صغری کبری گفتن درموردش رو ندارم...
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی...
شنیدی؟!
یعنی این که بعضی چیزا رو باید درونش باشی تا بفهمیش... تنهایی هم از همین سنخ هست!
در مورد رابطه آدم با خدا صددرصد قبول دارم!
نتیجه دور شدن انسان از او...

هان؟!!
آفرین که قبول داری ! منم قبولت دارم !

یک زن یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 17:33 http://boyesharji.blogsky.com/

دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی داند که از تنها نپرهیزد
حرفات رو کاملا قبول دارم.

آخ جون شعر
چه خوشگل :)
مرسی که قبول داری اونم از نوع کاملاً

ندا یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 18:24 http://lore.blogsky.com



وقتی نیستی خیلی احساس دلتنگی میکنم

یک جمله با تنهایی بسازید !

الدان یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 19:34 http://macloren.blogsky.com

چون که به حرف دیگران اهمیت می دی نوشتتو میخونم وفکر میکنم خیلی فکر میکنم وبعد میام هد میزنم بهتون

آفرین ! خوبه آدم اول فکر کنه بعد حرف بزنه! :دی

الدان یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 21:08

مرحبا
توضیحت خیلی کامل بود
منم حرفتو قبول دارم
ولی شعرای سهرابو می شنوم یه جوری می شم
چون اون اشعارش برگرفته از عرفان بوداییه
پس:
روی در دیوار کن تنها نشین
وز وجود خویش هم خلوت گزین



سهراب ؟ بودا؟! وا !!!
من کاری به این کارا ندارم! به حسی که خودم از خوندن اون شعر دارم کار دارم!
ولی من سهراب رو دوس دارم!!

مهرداد یکشنبه 5 تیر 1390 ساعت 23:16 http://manam-minevisam.blogsky.com

من ولی کاملا مخالف نظرت هستم و اعتقاد دارم حتی بشری هم پیشت نباشه باز هم تنها نیستی!!

کاش بیشتر توضیح میدادی؟
چون فکر کنم منظورمو اشتباه متوجه شدی... نمیدونم...

خدا همین نزدیکی هاست دوشنبه 6 تیر 1390 ساعت 16:51 http://kumail.blogsky.com

آخ نگو از تنهایی که دلم میگیره.

با نظره مهرداد موافقم . ادم اگه تنها باشه بازم خدا باهش هست تا حرفاشو بشنوه

خب منم همینو گفتم... خدا هست خدا خیلی هم هست...
تنها باشی یا نباشی خدا هست و حرفاتو میشنوه...

الدان سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 10:25 http://macloren.blogsky.com

----------------------------------------------------------
نه مهرداد وخدا همین نزدیکی منظورکامیکس این نیست
وقتی می گیم خدا هست تنها نیستیم به این اشاره میشه که کسی هست بهش تکیه کنیم وبهش امید داشته باشیم این درسته ولی به نظر من کامیکس بعد دیگه قضیه رو داره میگه
اینکه بین من وعملم فاصله ای وجود نداره یعنی من وعملم یکی هستیم پس تنهاییم
یا اصلا بین من و خدا بازم فاصله ای نیست (و ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم)حتی اپسیلون مقدار
یعنی فاصله ای نیست پس تنهاییم.
بعد دیگه اینه که مثلا بین من و مادرم فاصله هست ولی با هممیم نه همیشه یهنی این فاصله ممتد نیست وشکستگی داره
پس بازم تنهاییم
--------------------------------------------------
در کل به نظر من دو جور می شه به قضیه نگاه کرد
1.داشتن فاصله
2.نداشتن فاصله
1:اگه فاصله باشه(همون قضیه من با مثلا مادرم)این فاصله گسست داره پس بازم یه جایی تنهاییم
2:اگه فاصله نباشه که میشه رابطه من و خدا چون فاصله نیست یعنی هر دو یکی هستیم پس بازم تنهاییم
-----------------------------------------------
نتیجه:رابطه ما با چهان مادی و معنوی چگال نیست پس تنهاییم
--------------------------------------------------

دفاعیات یک عدد الدان !
-----------------------------------------------
من اینجوری فکر نکرده بودم! ولی اینم جالب بود! تا حالا اینطوری به قضیه نگاه نکرده بودم این دیگه خیلی سطح بالا بود! اینکه با خدا یکی باشیم و ....
جالبه !

ندا سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 10:36 http://lore.blogsky.com

جسارتا من رسا نفهمیدم الدان چی گفت

حالا رسمی هم نبود همین جور غیر رسمی هم فهمیده باشی کفایت می کنه ندا !
یه چند بار بخون از روش می فهمی!

آرمان. سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 15:49 http://abdozdak.blogsky.com/

اوووووووووووو تو از حالا به فکر سنگ قبری
چه دله مصفایی داری

من میخام وصیت کنم بجای سنگ قبر یه ابسرد کن روش نصب کنند
هم خودم خنکم میشه هم چند تا مسلمون رفع تشنگیشون میشه
از تنهایی هم در میام

اوووووووو ببین کی اینجاست !!
آررررره من دوراندیشم!! و دل با صفایی هم دارم!!
آب سرد کنم خوبه ولی تو بهشت زهرا که نمیذارن بالای قبر آب سرد کن گذاشت! یه چیزی بگو که با شرایط موجود جور در بیاد!!
البته در اینجا لازم بود بگم خدا نکنه... و ایشاا... 120 سال عمر کنی و ... از این حرفا که بلد نیستم!!
آخ که چقذر الان تشنه امه :( آخه امروز رو روزه گرفتم... (یه وقت ریا نشه!!!)

erfan سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 17:01 http://5clip.blogfa.com

وبلاگ خیلی خوبی داری
دمت گرم

مرسی :)
دم شما هم گرم!

ندا چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 12:44 http://lore.blogsky.com

باز منو کاشتی رفتی تنها گذاشتی رفتی دروغ نگ به جز من یکی دیگه داشتی رفتی

کجایی دوستم ؟چرا نمیای؟

یه شعر که توش از کلمه تنهایی استفاده شده!

اومدم دوستــــم

نونوچه چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 14:02 http://nonoche.blogsky.com

کجایی کامیکس جونم؟!

حالا این الدان یه چیزی گفت... تو بیاااااااا

نه نمیام!!

ستوده پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 00:49 http://saba055.blogsky.com/

سلام خانم گل.
چرا تنهایی .
منم خیلی وقت ها همین حس را دارم با وجود اینکه بچه ها وشوهرم دور وبرم هستن ولی تو عمق وجودم احساس تنهایی هست .
پس میبینی که این حسی هست که فکر کنم ما زنها بیشتر از مردها داریم اونم به خاطر ساختار وجودی ما هست .

سلااااااام
آخ جون که اومدید :)
نه من دیگه ت اون حد تنها نیستم !
خدا هست، همه چی خوبه :)
خوش گذشت ؟؟
آره دیگه هر چی هست زیر سر این عمق وجوده ،
مخصوصا از نوع Female ش !
آره آره کاملا موافقم

ستوده پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 00:51

یک چیز دیگه شاید خدا این حس تنهایی را تو وجود ما گذاشته تا به ما بفهمونه که آخر هر چیزی تنهایی است وآدم نباید خودش را غرق دیگران کنه وباید برای روزهای تنهایی خودش وحتی هنگام مرگش که تنهاست آماده باشه .

وااااای اینو خیلی دوس دارم
آره اینم هست...
از این نظر خیلی خوشم اومد! 10000 امتیاز واسه ستوده :)

شهرزاد پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 09:55

comix!!!
نکنه داری کنکور کارشناسی میدی
کجایی تو؟!!!

شهرزاد!!!
کارشناسی ؟؟؟ چه روزی کنکور؟؟ کجا؟؟ نکنه کنکور برگزار شد و من یادم رفت برم کنکور بدم؟؟!!
نگفتم دست منو رو نکن !!

الدان پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 18:26 http://macloren.blogsky.com

کــــــــــــــــــــــــــــــجایی؟
چه خبر؟
نمی نظری؟

خونمون!
خبر: استرس دارم! بنا به دلایلی!
اومدم!

نونوچه پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 18:28 http://nonoche.blogsky.com

کجا بود جیگیلی من؟
دلم برات تنگ شده بود

می تو! me too
جیگیلی رو دوس دارم! به من بگو جیگیلی!

الدان پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 18:32

رفت تا سال بعد

چی ؟! کنکور؟! آره دیگه من حواس پرتم!
اگه کنکور نداده باشم الان یعنی چند سال پشت کنکورم ؟!! حسابش از دستم در رفته؟!

دکتر خودم پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 18:48 http://porpot.blogsky.com

الدان نه من الان دیدمش (: سالمه.

!

خدا همین نزدیکی هاست پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 20:06 http://kumail.blogsky.com

هنوزم تنهایی

تنها نیستم ،
همیشه یه جورایی تنهام...
هر دوتای این حس ها رو باهم دارم!
ولی در کل خوشحالم !

فرخ پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 20:53

سنگ قبر؟؟؟ لااله الا الله به حق چیزهای نشنیده .
اینا رو ولش عزیزم متنی که نوشتی زیبا و دلنشین بود .
یه جورایی اونو حس کردم . مرگ هم برای دشمنت لازمه .... روی سنگ قبرش هم میشه نوشت :احمق کینه ای

به پای زیبایی متن های شما که نمیرسه :)
ممنون که به من سر می زنید

ویس پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 22:15 http://lahzehayenab.blogsky.com

سلام.همینطور متحیر موندم که جنس شما باید از بلور باشه.صاف صاف.باور کن فقط گریه ام گرفت.کسی که منو نمی شناسه به نیت مادر من روزه می گیره.شما فرشته اید.با این دل صاف چطور تنهایی؟همین الان من عاشقت شدم.با افتخار لینکت کردم.

سلام :)
چه خوشحال شدم اومدی اینجا :) خودت خوبی که همه ازت به خوبی یاد میکنند...
فکر نکنم اینجوریا باشه ... (صاف ... ) بعضی وقتا هم فکر میکنم سنگ م...
ولی موقع افطار هم یادشون بودم و دوباره حمد و سوره ای براشون خوندم.
فقط همین کارها ست که برای اونایی که از این دنیا رفتند فایده داره... اونا اونجا منتظر همین خیرات ما هستند... این کمترین کاریه که مایی که هنوز زنده ایم می تونیم براشون انجام بدیم...

ممنون از لینک عزیزم خوشحالم که دوست جدیدی پیدا کردم :)

تنها نیستم ... به اون معنی که همه می گن تنها.
یه احساس تنهایی که همیشه با آدم همراهه... منظورم اون بود... وگرنه حالم خوبه و .... (اگر حوصله داشتی کامنت اول و جواب منو بخون منظورم رو متوجه میشی)

الدان جمعه 10 تیر 1390 ساعت 00:12 http://macloren

هااااااااااااااااااا
من چقدر خنگم
درستش کردم
مرسی
----------------------------------------------------------------
حالا فسفر سوزوندی؟
پیدا کردی رمزو؟
-------------------------------------------------
آدرس ایمیلم باحاله؟


------------
نچ! فسفرامو نگه داشتم واسه روز مبادا!!
-----
خیلی باحاله!!

الدان جمعه 10 تیر 1390 ساعت 00:39

خوب شد گفتی الان کامنت دکترو خوندم مثل همیشه
خیلی خوب گفته
منظور تو هم فهمیدم

خب یه کم هم از من تعریف می کردی!!
:)))

نونوچه جمعه 10 تیر 1390 ساعت 14:27 http://nonoche.blogsky.com

یووووووووووووووووووووووهووووووووووووووووووو من اومدم
روش جدید پیچوندنه؟!
به جای آپ کامنت بخوونیم!!!

دقیقا !!

باز جای امیدی هست که خوشحالی

مجید جمعه 10 تیر 1390 ساعت 23:55 http://majidnazari65.blogsky.com/

دیریـــــــــنگ دیریـــــــــــنگ (صدای زنگ تلفنه)
با روابط عمومی کار داشتم

عزیزم اینجا ساعت کاری داره نصف شب (5دقیقه به نصف شب زنگ زدیا) که
کسی نیست جواب شما رو بده!

ندا شنبه 11 تیر 1390 ساعت 11:24 http://lore.blogsky.com

هوررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
قربونت برم نیستی کله این دنیای مجازی رنگ و روش و از دست میده

دیگه بی من نریااااااااااااااااااااا



دخترشرقی یکشنبه 12 تیر 1390 ساعت 09:26

سلام خانومی
کجایی ؟
دلم واست تنگیده!!!!!
چرا آپ نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الان واستادی جلو آینه اینا رو به خودت میگی دیگه ؟!!

الدان یکشنبه 12 تیر 1390 ساعت 19:54 http://macloren.blogsky.com

----------------------------------------------------------
سلام
چرا سر نمیزنی؟
بیا یکم ازت انتقاد کنم
---------------------------------------------------------

بچه میترسونی ؟!! بیا انتقاد کن ببینم مثلا چی میخوای بگی؟!! :)))

مجید دوشنبه 13 تیر 1390 ساعت 13:20 http://majidnazari65.blogsky.com/

اِ راست میگیا. نصف شب زنگ زده بودم
بیا، باز من معتاد پعتاد شدم اکانت روزانه گرفتم خدا به داد ما معتادا برسه

خوب کاری کردی! هی اکانت روزانه بگیر ، چی بود اون شبانه ... :))

علی.م. سه‌شنبه 14 تیر 1390 ساعت 04:49 http://hobnob.blogsky.com

من با نظر Doci (همون نظر اولیه) موافقم.
نباید تنهایی خودت رو در نبودن خدا معنا کنی.
خیلی قشنگ گفته.
مبحثت سنگینه. نمیشه همینطوری نظر داد

میگم چرا هنگ کردم نگو مبحث سنگین بوده !!
آری نظر دکتر درسته.
من که نگفتم خدا نیست؟!

ویس سه‌شنبه 14 تیر 1390 ساعت 22:51

امروز حالم بهتر شده دوباره اومدم پیشت.

تنهایی دو صورت داره.یکی اجتماعی و دیگری روحی

تنهایی اجتماعی ،ایجاد انزوا می کنه.و فرد کم کم به مرحله ی خود باوری می رسه و مردم را نادیده می گیره.این تنهایی منفی است.انسان با حفظ حریم خودش باید در اجتماع زندگی کند.

اما تنهایی روحی،معنوی است.حس غربت،حس جدا شدن و دور ماندن از اصل،گوش فرا دادن به یک ندای مبهم،که تو به سمت او بر می گردی.این حس،درونی است و بسیار زیباست.

سلام امیدوارم هر روز بهتر بشی... :)
خود باوری که خوبه؟ ولی نادیده گرفتن مردم و انزوا نه!

تنهایی روحی رو هم که کلا می میرم براش :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد