تنهایی...!

بدون مقدمه :


الدان باعث شد که من تصمیم بگیرم که نظراتمو اینجا در باب تنهایی بگم!


خب تنهایی با احساس تنهایی فرق داره.  

تنهایی:  یا همون تنهایی فیزیکی است! یعنی مثلا الان توی خونه تنها هستی! یا اینه که چون کسی رو نداری تنهایی. که دومی دو حالت داره : یعنی فرض اینه که تو کسی رو نداری.

حالا یا "احساس" تنهایی می کنی یا نه.


من معتقدم ما آدما تنهاییم. یه نوع تنهایی بد، رقت انگیز و هر گونه صفت غمگینی که میتونید در اینجا به کار ببرید.  تنها هستیم ، ولی  حس کردن این بد بودن و غمگین بودنش دست خودمونه. 


من احساس می کنم در این دنیا با تمام شلوغیش و با وجود داشتن پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست صمیمی و دوست غیر صمیمی و دوس پسر و دوس دختر و همسر و بچه و .... با تمام این نسبت های فامیلی و غیر فامیلی، ته ته ش آدم تنهاست.  آخر آخرش میرسی به همون لحظه خلوت خودت با خود خودت. 



خب یک لایه دیگه از نظر من (الان خودمو توی محیط فتوشاپ تجسم می کنم!) ... یک لایه دیگه از نظر من اینجا شروع میشه که میزان احساس تنهایی رقت انگیز آدم ارتباط تنگاتنگی به رابطه ش با خدا داره. و هر چی این رابطه عمیق تر باشه میزان تنهایی کمتره.

یه جورایی هم معتقدم که با این تنهایی میشه به خدا رسید.

و با این رسیدن به خداست که این تنهایی دیگه اونقدر غمگین و تلخ نیست. 

ولی برای من توی این دنیا این تنهایی هیچ وقت از بین نمیره. و این تلخیش هم هیچوقت کاملاً محو نمیشه. یعنی فعلا اینجوریه شاید بعدا اینقدر بنده توپی واسه خدا شدم که ...


و در آخر هم، من عجیب به این شعر سهراب سپهری اعتقاد دارم : 

(شاید گفتم اینو رو قبرم نوشتن!)


آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت باقیست



دینگ!   توجه توجه :  

لطفا در قسمت نظرات،  همه کامنت ها و پاسخ ها رو بخونید! 

چون میدونم این کار رو نمی کنید!  

پس حداقل : کامنت اول (دکتر خودم)  و پاسخ من به این کامنت رو بخونید !!!  

با تشکر !

روابط عمومی وبلاگ comix !

دورهمی...!

آقا من تصمیم گرفتم آپ کنم!   ولی باید در یک پست جداگانه یه چیزایی رو می گفتم !


اول از همه از خدا تشکر میکنم واسه اینکه ... واسه همه چی کلاً.


دوم از مجید خیلی خیلی خیلی تشکر میکنم، که داشتن این قالب جدیدم رو ( که خیلی دوسش دارم) مدیون کمک هاش هستم (خوب گفتم الان خیلی محترمانه و ادبی!!)


سوم اینکه الان دیگه نمیخوام تشکر کنم ، فقط خواستم بگم کلا همه نیستن دیگه ! ستوده ، ندا، آرمان ، یک زن، علی ، فرشید

بعضی ها هم ، جای یه خط در میون، یه صفحه در میون میان نت مثل دختر شرقی و شهرزاد 


و بعضی ها تو راهن  دارن میان یا شاید هم تازه اومدن(رسیدن) مثل مجید و دکتر خودم!


بعضی ها هم هستن ولی نسبت به ما (من!) کم لطفی می کنند ( به زبان عامیانه یعنی خوششون نمیاد از من! )  پ.نون


خلاصه که... نیستید ، آدم دلش می گیره دیگه! 

 

      


  امیدوارم حال تک تکتون خوب باشه


چاکر اونایی هم که هستن ، هستم !   مهرداد ، رها ،بهزاد ،نونوچه ، محمد


و در آخر هم با تشکر از خودم !


لطف کنید تشریف بیارید که همه دور هم باشیم !!




ادامه مطلب ...