خب دیگه به سلامتی تعطیلات داره تموم میشه و از فردا خیلی قشنگ باید بریم سرکار ...!

خوبه دیگه ؟!   بسه دیگه چقدر تعطیلی!

الان نمیدونم خوبه یا بد؟! این حس رو هرسال روز آخر تعطیلات دارم، مثل همون حس اول مهر که هم دلت میخواد بری مدرسه هم دلت نمیخواد تابستون تموم بشه... 

هم از تعطیلات خسته شدی هم از فکر فردا خسته میشی!


وایسا دنیا...

1.       دیدن تصادف توی راه برگشت به خونه... دو نفری که افتاده بودن روی زمین...

فکر کنم یکیشون داشت جون میداد... کاش ندیده بودم...

ولی دیدن و ندیدن من، توی اصل اتفاق که اتفاق افتاده بود تغییری ایجاد نمی کرد.

سرم رو چسبوندم به شیشه ماشین و اشکام سرازیر شد.... کاش درد نکشن... کاش زنده بمونن....

مرگ از رگ گردن نزدیک تره....

2.       دیدن گزارش خبری توی اخبار شبکه یک : استاد علی کسمایی ، پدر دوبله ایران... که حالا به سختی می تونست چند کلمه ای رو حرف بزنه... کاش آدما پیر و ناتوان نمی شدن...