عنوان...!

یکی بیاد واسه نوشته های من عنوان بذاره! اینجا هی می نویسه بدون عنوان لجم می گیره!


5-6 سال پیش که وبلاگ داشتم، توی قسمت نظرات جایی واسه پاسخ دادن نبود، اینکار واسه اونی ه وبلاگ داره خوبه. ولی وقتی به جای یک خواننده هستی و داری وبلاگ کسی رو می خونی و نظر میدی ... اینکه بعدش باید راه بیفتی دنبال جواب کامنتت از این وبلاگ به اون وبلاگ لابه لای کامنتهای بقیه، کامنتت رو پیدا کنی .... یه مقدار زورم میاد!! در انبوه کامنت ها گم می شوم!


این صفحه آیفون وبلاگم هی داره کش میاد ! پاره آجری که بعضیا گفتند به زودی تبدیل به یه ساختمون میشه! بله! 


وقتی برای اولین بار میرم توی یه وبلاگی (!) کلی می گردم که یه چیز مشترک بین خودم و نویسنده اون وبلاگ پیدا کنم، اینجوری پیدا کردن این حس مشترک باعث میشه احساس غریبی نکنم!! 


 اینو خیلی دوس دارم : 



دوباره میام 


P.S : اینجا هم یه سری بزنید.....  خوبه که هیچکس رو از یاد نبریم.... Click


یه روزی میاد که یاد میگیرم از "همین لحظه"ای که توش هستم لذت ببرم ( در "حال" زندگی کنم).


یه روزی میاد که برای خودم یه گوشی apple می خرم. یعنی iPhone !   (راستش تازه گوشیمو


 عوض کردم، اگه ولم کنید (!) هر روز گوشیمو عوض می کنم، دارم سعی می کنم با خودم مبارزه


 کنم!)


یه روزی میاد توی خیابون ویراژ میدم و صدای ضبط ماشینم رو بلند می کنم! ( فعلا می ترسم از اینکار


 که درست همون موقع تصادف کنم!)  یه روز بی خیال این ترسه می شم!


یه روزی می رسه که آدم مهربونی می شم....


می دونم یه روزی نمی رسه! که بگم خدایا من شکر همه نعمت هات رو به جا آوردم ، میدونم این


 امکان نداره ولی تا جایی که بتونم می گم شکرت به خاطر همه چیز ، " دوست دارم".