میدونم ولی کاری نمیکنم ...!

دلم میخواست امروز روز متفاوتی باشه دلم میخواست امروز میشد خیلی از کاراییه که همیشه آرزو دارم انجام بدم رو انجام بدم. دلم خیلی چیزا میخواست.


ولی انگار باید دل رو فراموش کرد. نباید هرچی که " دلت " گفت رو گوش کنی. زندگی رو دوست دارم ولی همیشه تلخی زندگی رو حس میکنم.  

دلم نمیخواد روزها بگذره و بعد که پیر شدم. حالا پیر هم نه، میانسال ! ، حسرت خیلی از چیزها رو دلم سنگینی کنه. 

گاهی وقتا چیزایی رو "دلم" میخواد که در درست بودنشون شک دارم. و این شک باعث میشه یه قدم به عقب بردارم....  و باز میشه حسرت.


به این نتیجه رسیدم که خیلی وقتا می ترسم.... انگار آخر آخرش چی میشه ؟؟ دلیل این همه ترس خودم رو نمیفهمم. 

هنوز تا تموم شدن امروز خیلی مونده ، نمیدونم چی میشه ، شاید در درونم تحولی رخ داد ! شاید یه اتفاقی افتاد که هپی بشم!  


ناراحت نیستم ولی .... 

گفتم که ....


دلم میخواست امروز روز متفاوتی باشه.... 



P.S : قالب وبلاگم خوشگله ! فقط اون " یه روزی ... " اون بالا فونتش عوض بشه خوب میشه! خنگول خانوم هرچی تلاش کرد نتونست درستش کنه !! 

پارتیشن بندی مغز من...!

دیروز درس خوندم، زیاد!  و امروز رو فعلاً خوشحالی میکنیم زیاد! 


موقع درس خوندن ذهنم دو قسمت میشه . قسمت اندکی که قصد داره درس رو بفهمه! و قسمت بزرگی که قراره نذاره من درس بخونم!!


این قسمت بزرگ به هر جایی دست اندازی! (متاستاز!) میکنه که نذاره من درس بخونم. برای همین همیشه سعی میکنم سرشو گرم کنم.... . در نتیجه ! ، برخلاف خیلیا من با  آهنگ گوش دادن خیلی توپ درس میخونم. یا مثلا جلوی تلویزیون درسا رو بهتر میفهمم. و توانایی اینو دارم در یک مهمونی خانوادگی که ملت بیخودی دارن غیبت میکنن درس بخونم!


دیروز هم صبح تا ظهر در کنار دنیای اینترنت (چت، وبلاگ بازی) درس خوندم! از وقتی تکنولوژی Ebook اومده، و من باید یه چشم به فایل PDF و یه چشم به دنیای اینترنت داشته باشم، این روش به  option های ما برای چگونه بهتر درس بخوانیم اضافه شده .... خلاصــــــــه اینکه، خوش گذشــــت !


نتیجه گیری علمی - اخلاقی : بین دیابت و ترس ارتباط خاصی وجود داره!

نتیجه گیری اخلاقی خالی : غیبت کردن کار خیلی بدیه!


نقطه

سر خط